آب را دست تشنه بدهید
علم را به جوینده آن یاد بدهید
همنطور که تشنه قدر آب را می داند جوینده علم تشنه علم است و قدر آن را خواهد فهمید.
داستان کوچک در همین رابطه :
ارباب با حشم خود به مسافرت می رفت و نوکری داشت به نام غضنفر،در راه پس از خستگی بسیار اتراق کردند و نوکر بسیار خسته بود و از فرت خستگی خوابش برد.
ارباب که بر کجاوه سوار بود و دنج و قبراق در خیمه دراز کشیده بود و آرام بخواب رفت و پس از لحظه ایی چشم گشود و همه را در خواب دید و غضنفر نیز خروپف می کرد از بی حوصلگی از نوکرش طلب آب کرد.او که خیلی خسته بود "بله ، چشم" را گفت و مجدد خوابش برد.
ارباب بعد از مدتی دوباره او را صدا زد و گفت آب برایم بیار اما غضنفر از فرط خستگی لحاف را به سرش کشید و "چشم" دیگری گفت و خوابید و ارباب سومین بار همین موضوع را تکرار کرد و بازهم خبری نشد ساعت ها گذشت و نوکر کمی استراحت کرده بود که یک دفعه به خودش آمد و هراسان از خواب پرید و از ترس ارباب سراسیمه از رختخواب جدا شد تا برای ارباب آب بیاورد و آن لحظه شاهد سرکشیدن کوزه آب توسط ارباب شد و گفت ارباب الان تشنه ات شده بود؟؟؟
هیچ کس را برای علم یاد گرفتن فرانخوان ،اگر تشنه اش باشدخودش به سراغ علم می رود.همانگونه که تشنه در پی آب است.